شما موظفید با ازدواج ، از خانواده اولیه تان جدا شوید ( دید و بازدید بیش ازحد، اقامت بسیار طولانی در منزل والدین، تلفن مکرر، پیشنهاد و توصیه گرفتن غدقن است).و به همسرتان حس ما بودن بدهید. با روشهای مدیریت تعارض (یعنی خشم ، تعارض و اختلافات را با مهارت حل مساله کردن) به زندگیتان رنگ و بوی آرامش بدهید. علائق مشترک و متقابل را با همسرتان در میان بگذارید ونشان دهید که به همسرتان علاقه مند هستید و به او توجه می کنید.
آموزش دادن مغز به واسطه خود مغز، بنیان و اساس این روش درمانی است . به این روش درمان، نوروفیدبک یا بازخورد عصبی می گویند. نوروفیدبک به روشی اطلاق میشود که در آن، اطلاعات عصبی به دستگاه عصبی مرکزی (CNS) مراجع بازخورد داده شده و تلاش میشود تا او بیاموزد چگونه کارکرد مغز خود را اصلاح نمایند. از آنجاییکه در حالت عادی ما قادر به کنترل و تغییر امواج مغز خود نیستیم؛ زیرا نسبت به این امواج آگاهی نداریم. در روش درمانی نوروفیدبک، سعی میشود تا این آگاهی از طریق ارائه بازخوردهای (فیدبکهای) بسیار سریع به فرد ایجاد شود. همچنان که این تمرین ادامه مییابد، مغز یاد میگیرد که چگونه به تولید بیشتر امواجی بپردازد که منجر به عملکرد بهتر میشود. اینکه چه امواجی در مغز افزایش و چه امواجی کاهش یابند، کاملاً بستگی به مشکل هر فرد دارد و درمانگر آن را در طول جلسه نوروفیدبک تنظیم مینماید.
ناپایداری عاطفی، مشخصه بارز اختلال شخصیت نمایشی (هیستریونیک) محسوب می شود. تمایل بسیار زیاد برای جلب توجه دیگران تا حدی است که چنانچه فرد مبتلا به این اختلال نتواند نظر و نگاه های دیگران را به سمت خود جلب کند، به افسردگی دچار می گردد. پس این افراد به جلب توجه دیگران بسیار وابستگی و دلبستگی دارند. بروز احساسات در این افراد، شدید است. فرد هیستریونیک، برای بودن در کانون توجهات دیگران، رفتارهای خود را به گونه ای بروز می دهد که گویی مشغول اجرای یک نمایش می باشد. شخصیت نمایشی، در بیان هیجانات خود بسیار اغراق آمیز عمل می نماید . آنها ممکن است با مشاهده یک فیلم غمگین ، به طرز غیر قابل کنترلی شروع به گریه زاری می کنند.
غمگین بودن طولانی مدت، بیعلاقهگی به اموری که قبلاً دوستشان داشتیم، کاهش تمرکز، خستگی بیش از حد و حالتهایی از این دست، میتوانند نشانههای افسردگی باشند. این بیماری، احساسات و افکار و رفتار ما را عوض میکند. افسردگی میتواند با مشکلات هیجانی و جسمی همراه باشد.اختلال افسردگی یک ضعف نیست که با چند روز مراقبت برطرف شود بلکه پیگیری و درمان طولانی مدت و مراقبت و پایش مداوم میخواهد.هر چهقدر زودتر به داد افسردگی برسیم، راحتتر میتوانیم آن را درمان کنیم و زمان بیشتری را از زندگی لذت میبریم.اولین قدم برای درمان افسردگی و جلوگیری از افسردگی شدید، شناخت علائم افسردگی است.
ویژگی اصلی شخصیت وابسته اضطراب شدید در موقعیتهای مبهم می باشد .فردی که به اختلال شخصیت وابسته مبتلا است به دلیل عدم تعادل روحی و روانی در واقع فقط میخواهد نیازهای عاطفی و جسمی خود را بوسیله دیگران برطرف کند و چنانچه به خواستههای خود نرسد، احساس اضطراب و ناامنی میکند و به مرور ضمن از دست دادن اعتماد به نفس، ممکن است رفتارهای خاصی از خود نشان دهد. معذرت خواهی زیاد هم از دیگر ویژگی های مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته است.
مشخصه این اختلال ناپایداری عاطفی، خلق، رفتار، روابط و اعتماد به نفس پایین آنهاست. افراد مبتلا به این اختلال، خودانگاره (خودپندارهی) بسیار بیثباتی دارند، روابط میانفردیشان نیز بسیار بیثبات است. آنان معمولاً سابقهی روابط پرشور ، اما پرآشوب دارند که غالبا با افراط و تفریط همراه است و در نهایت به سرخوردگی و ناامیدی میانجامد.خشم شدید و نشانههای بیثباتی عاطفی و اقدام های مکرر به خودکشی ویژگی های مهم این اختلال است.بیثباتی عاطفی آنان همراه با سطح بالای تکانشگری، اغلب به رفتارهای خود ویرانگری مانند (رانندگی بیباک) منجر میشود.اقدامات خودکشی،غالبا به شکل فریبکارانه، بخشی از تصویر بالینی این اختلال است. با اینحال، اینگونه اقدامات همیشه فریبکارانه نیستند. خودزنی، ویژگی دیگر این اختلال است. هدف از رفتارهای صدمهزدن به خود، رهایییافتن از اضطراب یا ملالت است.
موثرترین روش در درمان غیر دارویی بیماری وسواس "مواجهه و خود داری از پاسخ" است. مطالعات نشان داده که استفاده صحیح از این روشمیتواند تا 70در صد در درمان بیماران موثر واقع گردد ، به ویژه اگر با درمان دارویی ترکیب شود. در درمان رفتاری وسواس، بیمار نقش فعالی دارد . گاهی بیمار به علت رودربایستی با درمانگر و یا فشار اعضاء خانواده خود، تمرینات راکم و بیش انجام میدهد و خود وی انگیزه کافی برای انجام آنها را ندارد. ادامه جلسات درمانی با چنین دلیلی بی نتیجه خواهد بود.بیمار برای همکاری مطلوب باید به روند تشکیل افکار وسواسی و نحوه عملکرد آنها واقف شود.در اینجا این روندتوضیح داده خواهد شد.
تحقیقات نشان میدهد که مغز ما نسبت به همدلی سختگیر است. زمانی که ما فردی را ازنظر شخصی و اجتماعی میشناسیم و میفهمیم که چه احساسی دارد، میتوانیم به او نزدیکتر شویم؛ اما این بدان معنا نیست که با فکر و نظر او موافق باشیم ، بلکه فقط برای اینکه تا حدودی میتوانیم مسائل را از منظر او ببینیم.
چیزی که مشخص و آشکار است، پیش از شایع شدن یک بیماری یا اتفاق در سطح جامعه این اضطراب ناشی از خود بیماری است که مردم را دچار وضعیت نابسامان میکند و بسیار مهم است که در شرایط بحرانی بتوانیم سلامت روان خود را مدیریت کنیم.باید در این شرایط بحرانی بتوانیم عواملی که بر اضطراب ما تأثیر منفی میگذارند را مدیریت کنیم.